۰۷ آذر ۱۳۸۵

بدون شرح

آيت الله صافی گلپايگانی: برخی مسابقه‌ها مثل کوهنوردی بانوان اسباب شرمندگی است
خانه‌داری شغلی مقدس است
ورود زنان در شوراها افتخار نيست

آيت‌الله العظمی صافی گلپايگانی اظهار داشت:‌ تکاليف مسلمانان در عصر غيبت فوق‌العاده زياد است و منتظر واقعی کسی است که برای احيای ارزش‌های اسلامی در جامعه تلاش کند.

به گزارش گروه دريافت خبر خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، آيت‌الله العظمی صافی گلپايگانی در ديدار اعضای کانون مهدويت دانشگاه آزاد اسلامی واحد اردبيل افزود: امتحانات سنگين متوجه شيعيان حضرت وليعصر (عج) است و منتظران حقيقی بايد در اين شرايط بر هويت دينی و شخصيت والايی ثابت قدم بمانند.
وی با انتقاد از برگزاری برخی مسابقه‌های ورزشی همچون مسابقه کوهنوردی بانوان گفت: اين برنامه‌ها اسباب شرمندگی است. بايد مسابقه‌ی واقعی بين ترويج ارزش‌های اسلامی باشد.
وی با اعلام اين‌که ورود زنان در شوراها افتخار نيست، خاطرنشان کرد: الان زنان خانه‌دار را بيکار معرفی می‌کنند؛ در حالی که خانه‌داری شغلی مقدس و موجب تقرب پروردگار است و هرچه عفاف زن بيشتر و پوشيده‌تر باشد مقرب‌تر است.
آيت‌الله العظمی صافی گلپايگانی با تاکيد بر نزديکی حقيقت ايمان و هويت انسان‌ها به امام عصر (عج) يادآور شد: ديدن امام زمان (عج)
مساله نيست و خيلی‌ها هستند که هيچ وقت خدمت امام زمان (عج) نرسيده‌اند اما از همه مقرب‌ترند.
پی نوشت: خوشحال شدم وقتی اسمش را پای این مطلب دیدم. میترا جون تبریک می گویم

۰۶ آذر ۱۳۸۵

غلغلک

لیست خبرهای خبرگزاری فارس بدجوری من را غلغلک داد:

اخبارمرتبط :

○ علت سقوط هواپيماي آنتونف از كار افتادن يكي از موتورها بود

06/09/85 - 10:07

○ پيكر شهداي سقوط هواپيماي آنتونف در حال انتقال است

06/09/85 - 09:58

○ اجازه ورود خبرنگاران به محل سقوط هواپيماي آنتونف داده نمي‌شود

06/09/85 - 09:27

○ انتقال جان‌باختگان هواپيماي آنتونف براي طي مراحل قانوني به بيمارستانهاي اطراف

06/09/85 - 09:28

○ 36 نيروي سپاه در حادثه سقوط آنتونف شهيد شدند

06/09/85 - 09:39

○ دشمنان سپاه هواپيماي آنتونف را منفجر كردند

06/09/85 - 09:46

○ سقوط هواپيماي آنتونف در فرودگاه مهرآباد تهران

06/09/85 - 08:03

○ 30 سرنشين هواپيماي آنتونف به شهادت رسيدند

06/09/85 - 08:22

○ آنتونوف 74 ساعت 7:10 بامداد در مهرآباد سقوط كرد

یک به من بگه چرا خبر ششم از روی سایت حذف شده؟ یعنی باز هم مصالح و امنیت ملی عامل پنهان کاری است؟

۰۱ آذر ۱۳۸۵

بعد از سفر

برگشتم. با خوشحالی و احساس موفقیت. همه چیز خوب پیش رفت؛حتی رعنا. نه این که دلتنگ نشدم، نه این که دلتنگ نشد، اما خوب تحمل کردیم. هر سه تامان.
حالا من مانده ام و یک دنیا کار عقب مانده، یک رعنای سرماخورده که خیال پردازی هم به ویژگی هایش اضافه شده. دو شنبه و سه شنبه خانه مانده بودیم. دکتر ترجیح داده بود. آب بینی رعنا بند نمی آمد و هر بار که من با دستمال دنبالش می دویدم، می گفت: می تی نه!! مانده بودم که این می تی چه موجودی است که وقتی داشت برنامه کودک نگاه می کرد و یکی از مهمان ها خودش را مهدی معرفی کرد، دوباره گفت: می تی نه. حدس زدم که احتمالا می تی یکی از بچه های مهد است. اما امروز آذر جون گفت که در کلاس رعنا مهدی ندارند. حالا باید ببینم این آقا مهدی از کجا پیدا شده و دختر من را اذیت کرده است.
راستی خانم خانم ها گاز گرفتن را هم یاد گرفته، به عنوان یک شوخی کثیف هم یاد گرفته. دیروز که دستم را گاز گرفت، من جیغ می زدم و او می خندید و جای گاز را می بوسید. چشمانش برقی می زد که با خودم گفتم: واویلا. با این وروجک چه کنم؟
پی نوشت: دلم گزارش می خواهد. یک گزارش داغ. خدا کنم وقت کنم و بنویسم. امان از کارهای گل!!
پی نوشت دو: دیشب خواب می دیدم، خوابی پر از سفر، پر از نور، پر از شادی. خدا کند راست باشد

۲۰ آبان ۱۳۸۵

سفر

فردا سفر می روم. تنها،یعنی بدون رعنا و جلیل. این اولین بار نیست. اما نمی دانم چرا دلم شور می زند. رعنا، خودم،جلیل. چهارشنبه بر می گردم. انشاالله

۱۶ آبان ۱۳۸۵

فضولی

اومدم ابروم را بردارم، چشمم کور شد.
اومدم لیست آخرین اخبار را در ستون چپ بگذارم، همه چیز به هم خورد. نمی دانم چطور ستون را بالا بیارم و پهلوی متن اصلی قرار بدم. نمی دونم چطور این نوشته های مریخی را به فارسی تبدیل کنم. یکی نیست بگه: بچه، تو را چه به این فضولی ها. به بزرگی خودتون ببخشید.

۱۵ آبان ۱۳۸۵

بهتر است از خودم جلو نزنم

داشتم کتاب" خاطرات پس از مرگ براس کوباس" را می خواندم که به اصطلاح جالبی بر خوردم:" بهتر است از خودم جلو نزنم." ایستادم. دنبال معنی این اصطلاح گشتم.
"بهتر است از خودم جلو نزنم." یعنی: کاش می شد همان طور که جلوی آینه می ایستیم و تک تک جوش های صورت و چروک های زیر چشم و موهای سفیدمان را می شماریم، همان طور چین های مغز و حد سواد و دانشمان را بشماریم.
کاش می شد به جای این که به تیراژ نشریه مان بنازیم، به تیراژ اندیشه مان بنازیم و بدانیم که مغز ما در کل چقدر می ارزد.
کاش می شد به جای این که مدام در حال صدور باید و نباید برای خوانندگان نشریه مان باشیم، باید و نبایدهای اخلاق و ادب را زیرو رو کنیم . ببینیم ما کجای این عالم ایستاده ایم.
می ایستم جلوی آینه. به موهای سفید بیرون زده از لابلای سیاهی ها نگاه می کنم. کاش می شد آنها را شمرد.

۱۴ آبان ۱۳۸۵

آزادی؟؟؟

من هنوز فیلتر نشدم. شاید هم این آخرین پستم باشه و فیلتر بلاگر تا فردا به من هم برسد. احساس بدی است، ایستادن روی عرشه تایتانیک!! ما فرو میرویم.

۱۰ آبان ۱۳۸۵

فروپاشی


رعنای من،
وقتی تازه یاد گرفتم
چطور به او شیر بدهم

همه ساختارهای ذهنم به هم ریخته است. کار جدیدی را شروع کرده ام که به خاطر آن مطالعه در مورد بچه ها را خیلی جدی تر پی می گیرم. و این مطالعات دارد همه تفکرم نسبت به رعنا و برنامه هایم را تغییر می دهد. تا به حال فکر می کردم بزرگترین هدیه من به رعنا عشق بی دریغ و بدون بازگشت است. نزدیک دو سال برای او همه کار کردم. نگذاشتم که کمترین کمبودی داشته باشد. اما حالا می خوانم که:
بچه ها نمی توانند شکیبایی و خشنودی را فرا گیرند اگر هر چیزی که می خواهند در همان زمان نیاز به آنها داده شود.
بچه ها نمی توانند عفو و بخشش را بیاموزند اگر کسی نباشد که او را ببخشند.
بچه ها نمی توانند عیب های خود را بپذیرند اگر تمام اطرافیان شان بدون عیب و نقص باشند.
بچه ها نمی توانند شیوه همکاری را بیاموزند اگر همه چیز بر وفق مرادشان باشد.
بچه ها نمی توانند خلاق باشند اگر همه کارها را برایشان انجام دهیم.
بچه ها نمی توانند محبت و احترام را بیاموزند و بپذیرند مگر آن که ناراحتی و از دست دادن را لمس کنند.
بچه ها نمی توانند شجاعت و امیدواری را فرا بگیرند بی آن که در زندگی سختی بکشند.
بچه ها نمی توانند پشتکار و قدرت را یاد بگیرند اگر همه چیز برایشان آسان باشد.
بچه ها نمی توانند انتقاد از خود را بیاموزند مگر آن که سختی اشتباه و شکست را لمس کنند.
بچه ها نمی توانند اعتماد به نفس و غرور به جا را فرا بگیرند مگر آن که موانع و مشکلات زندگی را از سر راه بردارند.
بچه ها نمی توانند متکی به خود بودن را بیاموزند اگر تنهایی و طرد شدن را تجربه نکنند.
بچه ها نمی توانند راه خود را تشخیص دهند اگر همیشه همه چیز در دسترس شان باشد.

کاش می شد به گذشته برگشت. زمانی فکر می کردم بزرگترین اشتباه من در مورد رعنا سفت پیچاندن سر شیشه شیر او بود. زمانی که فقط 1200 گرم وزن داشت، دکتر دستور داد برای وزن گرفتن سریع تر به او شیر خشک بدهم. اما من که تا به حال هیچ نوزادی در اطرافم شیر خشک نخورده بود، نمی دانستم هر چه سر شیشه سفت ار باشد، شیر کمتر از آن خارج می شود. برای همین رعنا بعد از خوردن کمتر از 30 سی سی شیشه را پس می زد، آنقدر که سخت از آن شیر می آمد.تا من یاد گرفتم که چگونه سر شیشه را ببندم، دو ماه گذشته بود و من همیشه حسرت دو ماهی را می خوردم که رعنا به سختی شیر خورده بود.اما حالا، خیلی از به خیال خودم از جان
گذشتگی هایم زیر سوال رفته است. کاش می شد به گذشته بازگشت.
پی نوشت: این هم خیلی جالب است:
زنان مجرد در مسافرت به دبی ممکن است با مشکلاتی مواجه شوند. به دستور شيخ محمد، عکس مردانی که برای زنان ايجاد مزاحمت کنند، در روزنامه های محلی چاپ می شود. به زنان مجرد توصيه می شود از پوشيدن لباسهای تنگ و چسبان خودداری کنند و از اقامت در بعضی از هتل های کم ستاره در برخی از نقاط شهر بپرهيزند و از حضور در سواحل عمومی در ساعات خلوت روز يا شب اجتناب کنند. در صورت برخورد با هر گونه مزاحمتی، فورا پليس را در جريان قرار دهند.