۰۸ مرداد ۱۳۸۹

می ترسم بمیری!!

از قرار معلوم دیروز آقای همسر در حال سر و سامان دادن به استخر بلااستفاده مانده در حیاط بوده که یک مرتبه باد شدیدی می وزد و پشت سرش رعنا خانم شروع می کنند به فریاد کشیدن که: بابا، کجایی؟ بیا تو، می ترسم.
پدر عزیز هم با شنیدن فریادهای دختر عزیزکرده، می دوند هراسان که : چی شده؟ از چی می ترسی؟
رعنا خانم هم با عشوه و کرشمه معمول پاسخ می دهند: می ترسم از باد.
پدر مهربان توضیح می دهند که: عزیزم. باد که ترس نداره!
رعنا خانم همراه با کمی قر و قنبیل می فرمایند: می ترسم تو سرما بخوری، مریض بشی، بمیری، بعد اون وقت مامان که می ره سر کار من تنها بمونم!!
داشته باشید قیافه پدر مهربون را که اولش داشت دلش غنج می رفت که بچه اش چقدر دوستش داره!!!!!

نوشته شده توسط رویا کریمی مجد

۲۳ تیر ۱۳۸۹

از ترانه موسوی تا سعید حنایی

این اطلاعات همین چند دقیقه قبل به دستم رسید. این که 90 درصد حرف هایی که در مورد الناز بابازاده زده می شه  واقعی نیست. خانواده بابازاده از خانواده های معروف تبریز و به شدت با نفوذ هستند. در تبریز اکثر جوانان کارت بسیج دارند. زیرا داشتن این کارت را به نوعی می تواند امنیت آنها را تامین کند.
آنچه هم در شهر مطرح است این است که این حادثه یک قتل بوده است، اما پیش از آن قتل دیگری نیز با این شرایط رخ داده بود ه است. 


منبع خبری من که منبع بسیار معتبری هم هست می گوید که پیش از اینستادی در تبریز فعال بوده به نام ستاد مبارزه با مفاسد بسیج تحت رهبری فردی به نام "علی خسروشاهی" که به نوعی کار امر به معروف و نهی از منکر را در حد شکنجه و تعرض انجام می داده اند اما پس از مدتی آقای خسروشاهی تحت تعقیب قرار گرفت و در نهایت سال قبل دستگیر و روانه زندان شد.
به گفته این منبع موثق گویا طرفداران و همکاران به جا مانده از باند آقای خسرو شاهی، راه او را در تبریز ادامه می دهند و احتمالا الناز هم یکی از قربانیان آنها است.


 به این ترتیب به نظر می رسد بیشتر از این که ترانه موسوی دیگری در راه باشد، باید منتظر سعید حنایی دیگری باشیم. 

باز هم آبی گل آلود شده است

الناز بابازاده، نام مشهور این روزهای خبرهای غیر رسمی است. از صبح که خبرهای مربوط به او را زیر و رو می کنم، ده مورد تعبیر و تفسیر شنیده ام که هیچ کدام قابل استناد نیستند. از این که قاتل الناز را به خاطر بدحجابی مهدورالدم دانسته تا این که سه نفر به او تجاوز کرده اند و این که پزشکی قانونی  از روی جسد باد کرده نتوانسته تشخیص بدهد که تجاوز صورت گرفته یا نه. با خواهرش تماس گرفتم، می گفت که هیچ اطلاعی در مورد ماجرا نمی تواند بدهد. همه چیز فعلا مبهم است. وکیل ندارند و مراسم ختم تمام شده و آنچه به جا مانده پدر و مادری شوک زده است که نمی دانند مرگ دخترشان را باور کنند یا بلوکه شدن همه تلفن ها و قطع تماس های بیش از 90 ثانیه را.
با یکی از اهالی تبریز که حرف زدم فضای امنیتی و راز گونه یک باره فرو ریخت. می گفت:" این هم یک قتل بوده مثل همه قتل هایی که رخ می دهد. مردم هم در موردش زیاد حرف می زنند، قتل به وسیله سلاح هم بوده اما نمی دانم چرا شلوغش می کنند. از این آب گل آلود چه کسی می خواهد ماهی بگیرد، این مهم است!!"
حالا الناز هم می شود ترانه موسوی و ندا آقا سلطان و یاد و خاطره هزار کشته بی گناه را زنده می کند، اصلا بد نیست، اما واقعا از این آب گل آلود تبریزی، چه کسی ماهی خواهد گرفت؟

این هم دو تا خبر قابل بررسی:

هرانا؛ قتل یک دختر جوان در تبریز پس از تجاوز نیروهای بسیج به وی



نوشته شده توسط رویا کریمی مجد

۱۸ تیر ۱۳۸۹

نشد که با نرگس حرف بزنم

نرگس محمدی حالش خوب نیست. قرار بود آقای رحمانی امروز بره بیمارستان و من همان موقع زنگ بزنم تا با نرگس حرف بزنم اما نشد، داروهایی که امروز استفاده کرده  سبب شده که  اصلا نتونه حرف بزنه، دلم گرفت، برای همه بارهایی که بهش زنگ زدم و با هم قرار گذاشتیم که چنددقیقه بعد، با هم حرف بزنیم.  یاد همه خوش قولی ها و مهربونی هاش افتادم، دلم گرفت. دلم می خواست باهاش در مورد فوتبال زنان حرف بزنم و این که چطور " نمایش بناگوش زنان" سبب شده که نیم ملی فوتبال دختران از سفر هاش محروم بشه، اما نشد، حالش خوب نبود.دلم گرفت

نوشته شده توسط رویا کریمی مجد


۱۷ تیر ۱۳۸۹

تو این هیکل را می خواهی چکار؟

1- دارم مجله این هفته صدای دیگر را می بندم. دارم دنبال آدمی می گردم که در مورد حرف های رحیم پور ازغدی، حرف بزنه، کسی که بتونه بگه که برای هزارمین بار تفسیر کنه که چرا حکومت از همه ابزارهای فرهنگی و سیاسی و انتظامی اش استفاده می کنه تا زنها را خونه نشین کنه، آنها را محدود کنه به چهار تا دیوار و یک پنجره، پنجره ای به تلویزیون جمهوری اسلامی. و بعد از همین ابزار برای تحقیر اونها استفاده کنه. کاش می تونستم فایل صدای این برادر را پیدا کنم  تا با گوش های خودم بشنوم که می گه: 
تو این هیکل رو می خوای چه کار ؟ غیر از اینه که می خوای ببری تو قبر یا اینکه می خوای هیکلت رو ببری تو خیابون نشون بدی. استفاده هیکلت برای شوهرته و البته شوهرت برای توئه و برای بچه آوردن.


2- توی همین فکر و خیال ها بودم که زنگ زدم به تقی رحمانی، حال نرگس هنوز بهتر نشده، دیروز دو بار دچار حمله شده، حمله ای که باعث می شه هیچ عکس العملی نسبت به اطرافش نشان نده. تقی رحمانی من را آرام می کرد که: این اتفاق در زندانیان سیاسی خیلی معمول است، از سال 60 به بعد خیلی از زندانیان این عوارض را داشته اند که تا مدت ها باهاشون مونده و کم کم در طی سالیان خوب شده. 


3- متاسفم برای حکومتی که نرگس هاش در زندان و بیمارستانند و ازغدی هاش پشت ویترین تلویزیون
نوشته شده توسط رویا کریمی مجد