۲۲ تیر ۱۳۹۲

دردهای عزیز

آنها هم زنند، مثل من، تو، مثل خیلی از ماها که هر ماه پهلویمان درد می گیرد و می دانیم که دارد تخمکی کوچک رها می شود از بند، اما آنها، همین یک درد را ندارند. هر ماه خونی غلیظ و سیاه بین پاهاشان را پر می کند که نشانه هیچ چیز نیست. آنها زنانی اند بی تخم، بی تخمک، بی درد روزهای چهاردهم پس از قاعدگی .



درد آنها وقتی است که مردی باشد و زندگی ای و آرزوی فرزندی، آرزوی کودکی که در آغوش بگیرند و سینه در دهانش بگذارند. در ایران اما  آنها در به درند، در به در زنی که به آنها تخمکی « اهدا» کند تا آنها در رحم هایشان بکارند و از آن آرزو سبز شود.
یافتن تخمک اهدایی اما آسان نیست. باید زنی را بیابی جوان، ۲۵ تا ۳۰ ساله، می خواهی که فرزندت شکل خودت هم باشد، پس به دنبال زنی می گردی شبیه خودت، حتی کمی زیباتر، چشمانی درشت تر، لبهایی برجسته تر، رنگش مهتابی تر.
این زن زیبایِ مهتابیِ چشم درشت اما باید مطلقه باشد و باکره نباشد. گیریم که یافتی اش، درد درست هم‌آنجا آغاز می شود. آنجا که پس از همه مراحل پزشکی و تایید دکترها، باید ببری اش دفترخانه ای و صیغه اش کنی، صیغه مردی که شوهر توست، صیغه  مردی که می خواهی خونش در رگ‌های فرزندت جاری باشد، مردی که برای محکم شدن پایه های زندگیت با او تن به هر کاری داده ای، حتی گدایی تخمک.
غریزه به میدان می آید، غریزه حکم می کند که پنهانش کنی، از مردت، از شوهرش، از پدر فرزندت، در ایران کمتر مردی است که بداند تخمک اهدایی از کجا آمده است. همدلی نانوشته ای میان همه هست تا زنِ جوانِ زیبایِ مطلقه را از همسر شرعی و قانونی اش پنهان کنند. اگر مرد ببیندش، اگر دل بدهد، حتی دل ندهد، بگوید: خوب این که زنمه، چرا آزمایشگاه؟ چرا این همه خرج کنم؟ مگه بیل به کمرم خورده؟!!
درد، درد، درد، همه آن چیزی است که در نگاه زنانی از این دست می یابی.
خانم دکتر فیلم «دعوت» حاتمی کیا از همین دست بود، با همین درد، مردش از همان مردهایی بود که بیل به کمرش نخورده بود. اما قصه در نیامد، نشد، نچسبید.

اما در Twice Born قصه در آمده، با همه تکان ها و دردها و اشک هایش. چشمان پنه لوپه کروز درد را به رخت می کشد، درد نداشتن تخمک را، درد خواستن نوزادی را که از سینه ات شیر بخورد. Twice Born آرزوی برآورده شده همه کسانی است که این قصه را می دانستند و آرزو می کردند کسی آن را به تصویر بکشد، کسی به زن ها یادآوری کند که دردهایی هستند که شیرینند، مثل درد پهلوها، در روزهای چهاردهم پس از قاعدگی.




نوشته رویا کریمی مجد