دیشب رعنا داغ بود، همین ، یعنی تا صبح درجه حرارت بدنش بین 37 تا 38 بالا و پایین می شد، اما همین یک درجه لعنتی نگذاشت که تا صبح بخوابم. هر غلتی که می زد، هر غلتی که می زدم، بهانه ای بود تا دستم را بکشم روی پیشانی داغش. می دانم همه چیز زیر سر همان نیم ساعت بوس رد و بدل کردن بین او و جلیل از طریق وب کم است. باز دلش تنگ شد و باز تنگی دلش حرارت شد و بیرون ریخت.
آی باباهای دنیا، کاش می دانستید که چقدر چقدر چقدر بودنتان برای همه مهم است.
نوشته شده توسط رویا کریمی مجد
۷ نظر:
مدتهاست که وبلاگتون رو می خونم و لذت می برم از نوشته هاتون و از شجاعتتون در نوشتن، مخصوصا پست خودخواهی. باور کنید که من هم بارها شده که تو روز به رعنا فکر کردم و از خدا خواستم که هر چه زودتر باباش رو ببینه.
اميدوارم هر چه زودتر داغي تن رعنا به گرمي آغوش پدر تعبير شود
salam.kheili vaght bood ke inja nayoomade boodam.delam baraye rana va mamanesh tang shode.khieli doostetoon daram.
سلام من خیلی وقته که وبلاگ شما رو می خونم . نوشنه هاتون رو در مجله زنان هم می خوندم. می خواستم ببینم چرا برای این زنی که تازه اعدام شده - طیبه - کاری نکرد؟ چرا هیچ کس براش چیزی ننوشت؟ حتی شما یا خانم آسیه امینی!!!
koja hastid khanom roya negaran shodam shado piroz bashid
ّباباي رعنا نيومد؟
عزیزم سلام
خوشحالم که به طور تصادفی نوشته هات و خوندم
و از این طریق دوباه باهات ارتباط برقرار
میکنم عزیزم امیدوارم همیشه موفق باشی از قول من رعنا جونم رو ببوس همچنین مامان گلت رو
ارسال یک نظر