
رعنا در کنار نیکلاس و لی هی
کی می گه آسونه؟ کی می گه زود راه می افتند؟ کی می گه سختی اش فقط دو ماه است؟
قبل از بیرون آمدن از ایران؛ همه می گفتند: اصلا نگران رعنا نباش، سختی اش فقط دو ماه است. اما
دو ماه مدت ها است که گذشته اما رعنا و در ک کارهاش و حرف هاش هنوز سخت است. هنوز ترجیح می دهد توی مهد کودک به جای فارسی انگلیسی حرف بزند، در عوض توی خانه تمام بازی هاش به انگلیسی است، توی کابوس هاش انگلیسی حرف می زند، من را مامی صدا می زند و جلیل را بابا.
و من در این معلق ماندن های خودم نمی دانم چطور باید شیرین فارسی حرف زدنش را حفظ کنم. هر روز با هم شعر ماشین مشتی ممدلی را می خوانیم، اما تا ولش می کنم دارد یک شعر انگلیسی را زمزمه می کند.
در عروسک بازی هاش، وامانده ام که چکار کنم؟ وقتی اسم عروسک هاش را می گذاریم انوشه و یسنا، بهانه می گیرد که پس چرا نمی آیند با هم"جامپینگ" بازی کنیم. وقتی می گذاریم لی هی و نیکلاس، شروع می کند به انگلیسی حرف زدن با آنها و من.
راستی، کی بود می گفت: مهاجرت کار سختی نیست؟
نوشته شده توسط رویا کریمی مجد