۰۷ تیر ۱۳۸۳

راز روسری آبی

زن چادر سياهش را برسرکشید، ماههاي آخر بارداري خود را مي‌گذراند و حركت برايش
سخت شده بود . هفت روز قبل شنيده بود كه دختر 14 ساله همسايه آنها ربوده شده و بعداز تعرض، دست‌ها و پاهاي دختر نوجوان را شكسته و داخل يك چمدان برزنتي قرارداده و در رودخانه بابلسر رها كرده بودند. از وقتي كه اين ماجرا را شنيده بود دلهره‌اي عجيب ذهنش را پركرده بود به‌‌قصد شركت در مراسم هفت سحر 14 ساله به سمت خانه آنها كه دوخانه پايين‌تر بود، رفت.

به سختي خود را از پله‌هاي خانه كوچك و فقيرانه خانواده سحر بالا كشيد. قلبش تند، تند مي‌زد، وقتي وارد خانه شد مادر سحر با صورتي غرق اشك برسر و صورت خود مي‌زد.

يكي از همسايه‌ها به زن باردار گفته بود: «20 خردادماه امسال، ساعت يك‌ربع به هفت صبح سحر براي شركت در آخرين امتحان درسي خود از خانه خارج شد تا سوار سرويس شده و به مدرسه برود و از آن زمان به‌بعد كسي نمي‌داند چه كسي يا كساني سحر را ربوده بودند و بعداز آن كه بارها به وي در طول 24 ساعت تعرض شده بود، دختربچه را خفه كرده و او را داخل چمدان جاي داده و در رودخانه بابلسر رها كرده بودند.»

زن باردار آرام خود را به‌گوشه‌اي از خانه رسانده و برروي زمين نشست. تمام زنان حاضر در خانه غمگين بودند.

مادر سحر شيون مي‌كرد و سرش را به ديوار پشت‌سر خود مي‌كوبيد، خواهران بزرگتر سحر كه يكي دانشجو و ديگري، به‌تازگي نامزد كرده بود آنقدر گريه كرده بودند كه چشمانشان به‌سختي باز مي‌شد.

مادر سحر لحظه‌اي آرام گرفته و به ميهمانان نگاهي كرد. ناگهان نگاهش برچهره زن باردار متوقف شد، او را چندين‌بار در مدت يك‌سالي كه به محله آنان واقع در يكي از كوچه‌هاي روستاي تاچي كلاه آمده بودند، ديده بود. نمي‌دانست چرا نمي‌تواند چشم از چهره زن باردار بردارد و ناگهان زن را با روسري آبي‌رنگ به‌خاطر آورد. همان رنگ روسري‌اي كه سحر را با آن خفه كرده بودند. چند روز قبل از وقوع جنايت زن‌باردار را با روسري آبي ديده بود.

آرام به سمت كمد رفت. روسري‌اي كه سحر را با آن خفه كرده بودند، پيش او بود. با دستاني لرزان روسري را برداشت. با گام‌هاي سنگين به سوي زن باردار رفت. صدايش مي‌لرزيد ولي برخود مسلط شد و گفت: «اين روسري شما نيست» زن باردار نگاهي به روسري آبي‌رنگ كرد، آن را مي‌شناخت، روسري خودش بود اما چند روز قبل هرچقدر در خانه دنبال آن گشته بود، پيدايش نكرده بود.

زن باردار نمي‌دانست با پاسخي كه مي‌دهد تمام زندگيش تغيير خواهد كرد ولي حقيقت را گفت: «بله روسري من است مدتي قبل آن را گم كرده بودم».

مادر سحر از حال رفت و خواهران مقتول با خشم و ناراحتي به سوي زن حمله‌ور شدند. آنها باور داشتند كه اين زن با جنايت دخترشان ارتباط دارد و زن باردار مبهوت به آنها مي‌نگريست... در ميان سيل خشم و فحاشي خانواده سحر، خانه آنها را ترك و به‌سرعت به‌داخل خانه خود رفت. چند دقيقه بعد مأموران اداره آگاهي شهرستان قائمشهر او را بازداشت كردند و او هنوز نمي‌دانست چرا.

در جريان بازجويي‌ها مأموران متوجه شدند كه به‌احتمال زياد همسر زن باردار از چگونگي وقوع جنايت خبر دارد. وقتي سراغ او را از زنش گرفتند گفت: «حدود يك‌هفته قبل به همراه دايي خود به‌سمت فيروزكوه منزل برادرم رفته و تاكنون بازنگشته است».

از سوي ديگر برادر زن باردار كه حضور دامادشان به‌مدت يك‌هفته در منزل آنها برايش عجيب بود از وي كه مهدي 22 ساله نام داشت، علت بازنگشتن به خانه‌اش را جويا شد و مهدي بعداز طفره رفتن به او گفت: «يك دختربچه را كشته و به اينجا فرار كرده‌ام».

برادر زن مهدي به‌سرعت مأموران اداره آگاهي فيروزكوه را در جريان ماوقع قرارداد و در مدت‌زمان بسيار كوتاهي مهدي بازداشت شد.

مهدي در جريان اولين بازجويي‌هاي فني – پليسي به ارتكاب قتل عمدي سحر 14 ساله اعتراف كرد و در مورد انگيزه خود گفت: «روز حادثه دچار جنون شده بودم، برايم فرق نمي‌كرد كه دختربچه يا پسربچه‌اي از خانه‌اش در آن محل خارج شود، جلو در خانه ايستادم و اولين كودكي كه خانه‌اش را به مقصد مدرسه ترك كرد سحر بود. آرام به سوي او رفتم و گفتم: «همسرم باردار است و احتياج به كمك دارد، بيا به من كمك كن تا او را به بيمارستان ببريم، سحر بلافاصله براي كمك آماده شد. وقتي پابه داخل خانه‌ام گذاشت يك‌دستمال كه حاوي مواد بيهوشي بود را برروي دهانش قرار دادم. از حال رفت، همسرم در خانه نبود، او را به‌داخل خانه بردم و از ساعت 6 و 45 دقيقه آن روز تا 12 شب من و سحر در خانه تنها بوديم و دختربچه كه طعمه جنون من شده بود بارها مورد تعرض قرار گرفت.»

مهدي در ادامه اعترافات خود گفته بود كه سحر را بارها به شدت شكنجه داده بود و التماس‌هاي دختر 14 ساله برايش بي‌اهميت بود، مهدي سپس با فشار همان روسري آبي‌رنگ كه راز جنايت را فاش كرده بود، سحر را كه توان حتي نفس كشيدن نداشت خفه كرده و سپس يك چمدان برزنتي را از داخل كمدخانه خود خارج كرد و براي اين كه جسد سحر را در داخل چمدان جاي دهد، پاها و دست‌هايش را شكسته، سپس براي انتقال جسد به خارج خانه با دايي خود تماس گرفت و با بيان اين كه مرغي را قرباني كرده و مي‌خواهد آن را براي برادرزنش در فيروزكوه ببرد، دايي خود را به منزلش كشاند. سپس چمدان را دور از چشم دايي در خودرو نيسان وي قرارداد و به سمت فيروزكوه حركت كردند. در بابلسر مهدي چمدان را داخل رودخانه انداخت. در بين راه دايي از واقعيت ماجرا با اطلاع شد ولي چاره‌اي جز كمك به خواهرزاده‌اش نداشت. دايي، مهدي را به منزل برادر زنش رساند و دوباره به سمت قائمشهر حركت كرد. مهدي از آن زمان به‌بعد به بهانه‌هاي مختلف زمان اقامت خود در منزل برادر زنش را طولاني كرد و در آن مكان مخفي شد. تا اين كه راز قتل برملا شده و وي دستگير شد.

يكي از همسايه‌هاي مهدي در قائمشهر به خبرنگار وقايع‌اتفاقيه گفت: «مهدي عضو تيم فوتبال محله ما بود و در تمام اين يك‌سال هيچ رفتار ناشي از جنون از وي نديده بوديم و كردارش كاملاً سنجيده بود. تا آنجايي كه ما مي‌دانيم اختلافي نيز با همسرش نداشت.»

يكي ديگر از همسايه‌ها در اين خصوص گفت: «خواهر بزرگتر سحر مدتي قبل نامزد كرده بود ولي چندماه بعد از عقد خود متوجه شده بود كه همسرش با زن ديگري ارتباط دارد و در نهايت كار آنها به دادگاه كشيده بود. در ابتدا وقوع جنايت، داماد خانواده مورد سوءظن مأموران بود و مأموران فكر مي‌كردند به انگيزه انتقام‌گيري از خانواده همسرش مرتكب اين جنايت دلخراش شده بود ولي در نهايت حقيقت راز جنايت فاش شد.

تا آن زمان هيچكس به مهدي و خانواده‌اش كمترين شكي نداشت. ولي خدا خواست تا واقعيت مشخص شود.»

يكي ديگر از همسايه‌ها در اين مورد گفت: «وقتي از ماجرا خبردار شديم به منزل خانواده سحر رفتيم. جنازه را تازه از پزشكي قانوني تحويل گرفته بودند. مادرش نمي‌گذاشت جسد را ببينيم ولي در نهايت پارچه سفيد از روي جسد برداشته شد. آثار بريدگي بر روي گردن سحر بود. تمام بدنش كبود بود. پزشكي قانوني از شكم به پايين جسد را بسته بود و به خانواده سحر گفته بودند جسد در وضعيتي نيست كه قابل شستشو باشد. در ميان دستان سحر آثار خاك و گل بود گويي در زماني كه او را خفه مي‌كردند تقلاي زيادي كرده بود.»

مهدي كه شغل آزاد دارد تاكنون اظهار داشته است كه به تنهايي اين جنايت را مرتكب شده است ولي به دليل شواهد به دست آمده در بررسي پزشكي قانوني بررسي بيشتر در اين خصوص ادامه دارد.

جسد سحر در ميان گريه و شيون تمام اهالي محل به خاك سپرده شد و خانواده وي به دليل فقر مالي با كمك خيران محل مراسم خاكسپاري و ختم وي را برگزار كردند.

وقتي مهدي را براي بازسازي صحنه به محل جنايت آوردند، مادر و خواهران سحر بر سرش ريختند و او را به باد كتك گرفتند او به بدترين وضع ممكن سحر را شكنجه داده بود. فشار به ناحيه مقعد سحر باعث از بين رفتن روده او شده و موهاي زيادي را مأموران پزشكي قانوني از درون دهان و حلق دختر 14 ساله خارج كرده بودند.

بررسي بيشتر در اين خصوص در مراجع قضايي و انتظامي ادامه دارد.


خبر را روزنامه وقایع اتفاقیه چاپ کرد. اما کسی پشت خبر را نخواند. خانواده این دختر بچه اگر بخواهند که عاملان قتل دخترشان قصاص شوند باید مبلغ 9 میلیون تومان به خانواده قاتل بپردازند. آقایان طرفدار حقوق بشر کلاهشان را بالاتر بگذارند.

هیچ نظری موجود نیست: