۱۲ مهر ۱۳۸۴

رعناي من دارد هم زمان چهار تا دندان در مي‌اورد. دلم مي‌لرزد وقتي چشم‌هاي پر از دردش را مي‌دوزد به صورتم، با دستش گونه‌ام را مي‌گيرد و صورتش را مي‌مالد به گردنم. كاش جاي او من درد مي‌كشيدم

هیچ نظری موجود نیست: