۲۷ مرداد ۱۳۸۵

امشب گريه كردم. براي تنهايي يك مرد، براي رد دستهايي كه روي شانه‌هايش مانده بود و هنوز بعد از سال‌ها دستهايش را مي گذاشت روي آنها و بغضش مي‌شكست.اشك هايم مي ريخت در دريا. امشب انجا يك دريا اشك ريختم.

هیچ نظری موجود نیست: