۲۸ تیر ۱۳۸۷

من را با این همه خاطره تنها نگذارید

کجا می روید بی انصاف ها، کجا می روید؟ حالا من بی شما چه کنم؟
اهای هامون، به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را ؟
من با این همه خاطره چکار کنم؟
حالا من ماندم و یک یوتیوپ وتیکه پاره های همه جوانی ام، همه کودکی ام. من و ماندم چهار صفحه پرینت از شهری که دوست می داشتم. من ماندم و دو تا صدا ازری را، من ماندم و تنهایی.
دلم خوش بود که هویتم، زندگی ام، جوانی ام، همه کسانی که دوستشان می داشتم، همه کتاب هایی را که می پرستیدمشان گذاشته ام تا برگردم. اما حالا، هنوز من نرفته ام، هنوز آبی که مادرم پشت سرم ریخته خشک نشده، شما ها کجا می روید؟ جایی که نه دست من، نه دست هیچ کس به شما ها نرسد؟
نادر ابراهیمی که مرد، غمم گرفت، پنهانش کردم. اما با این یکی چه کنم؟ آهای حمید هامون کجا رفتی؟
نوشته شده توسط رویا کریمی مجد

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام وعرض ادب.
خدارحمتش کندکه جزنیکی کسی ازاویادنمیکند...[گل]