۱۹ فروردین ۱۳۹۱

هفت ساله شده است

هفت ساله شده است، رعنا را مي گويم، روزهايش مثل برق و باد مي گذرد، هر روز موهايش بلندتر، قدش بلندتر و وزنش زياد تر مي شود، اما فقط اين نيست، نگراني هايش، دغدغه هايش و رنج هايش هم قد مي كشد. من هم تنها شاهد ارام همه اين ها شده ام. گاهي حتي از حرف زدن هم مي ترسم، مي ترسم رنجي به رنج هايش اضافه كند. ماه پيش مشاور مدرسه شان اعتراض داشت: رعنا تنها كلاس اولي اي است كه از اخبار سي ان ان و بي بي سي خبر دارد، سونامي در ژاپن، انقلاب در مصر و تونس و كشتار در سوريه را. قول دادم كه ديگر شبكه هاي خبري را نگاه نكنيم و اخبار تازه را وقتي كه او هست رد و بدل نكنيم. درست مي گفت رعنا دارد بزرگ مي شود و رنج هايش به اندازه اي هست كه براي دل كوچكش بس باشد. دندان هايش يكي يكي مي افتند، شلوار محبوبش كوتاه شده است، ميشكا بيشتر با لي لي بازي مي كند تا او، مايكل دو ماه ديگر به امريكا باز مي گردد، كلاس باله اش تعطيل شده و او ديگر ويكي را نمي بيند، همين ها بس نيست؟؟؟

۳ نظر:

مریم گفت...

هفت ساله شدنش مبارک. من از همون روزهای اولی که رعنا به دنیا اومد اینجا را می خونم و با اینکه هنوز ندیدمش اما انگار حسابی می شناسم این دخترک ملوست را

پریسا گفت...

من نمی تونم جلوی اشکم رو برای این تفاوت هامون بگیرم. حتا اینهمه سال بعد از انقلاب ما هنوز فرق داریم :( امیدوارم هرچه سن اش بالا می ره شادتر باشه به جای اینکه بزرگتر بشه و به دنیای ما قدم بگذاره.

ناشناس گفت...

نمی دونم کی هستی و کجای دنیا زندگی می کنی اما کاش به معلم مدرسه می گفتی که بچه های ما باید بدونند توی دنیا چی می گذره تا مثل بچه های شما که شبیه ماست خیکی بی خاصیت هستند بار نیان. نمی دونم چرا بعضی تو دنیا فکر می کنند هر چی بچه گاو تره بزرگ بشه بهتره؟ بچه ها باید فانتزی داشته باشند اما اگه ندونند توی دنیا چی می گذره همیشه بچه می مونند و تا ابد تو فانتزی زندگی می کنند.