۲۴ بهمن ۱۳۸۳

رعناي من دارد آدم مي‌شود. حالا جز قد كشيدن(10 سانت از زمان تولد) و رشد دور سر( 7 سانت از زمان تولد) داره از نظر ذهني هم رشد مي‌كند.امروزكه برايش كتاب داستان خوندم ديگر سرش را اين ور و اون ور نچرخوند. با دقت به صفحات كتاب خيره شد و وقتي قصه تمام شد به من نگاه كرد. وقتي هم عروسكي را كه يكي از دوستان براش آورده بود بهش نشان دادم. نگاش كرد و سعي كرد با دست به اون ضربه بزنه. ولي انگار هنوز كنترل كاملي روي دستهاش نداد. خوشبختانه وضع خوابش هم دارد درست مي‌شود و شبها از ساعت 12 تا 4 صبح مي‌خوابد. ولي وقتي بيدار مي‌شود ديگه تا 8 نمي‌خوابد و همش غر مي‌زند و مي‌خواهد يكي باهاش حرف بزند. در ضمن خانم ا زپي پي كردن بعد از حمام هم خوشش مي‌آيد. حالا تصور كنيد قيافه من و جليل را كه بعد از نيم ساعت لخت كردن و شستن و لباس‌پوشاندن، دوباره بايد خانم را لخت كنيم، ‌بشوريم و لباس بپوشانيم!!
در ضمن رعنا دختر خيلي جدي است و بايد خودمان را بكشيم تا كمي لبخند بزند. البته همين لبخند زدنها هم شده مايه حسادت. چون معمولا وقتي داره شير مي‌خورد لبخند مي‌زند .و البته تنها كسي كه مي‌تواند به او شير بدهد من هستم.
به نظرم مي‌رسد كه رعنا دختر باهوشي است. هنوز دو ماهه نشده اما صداي سه حيوان را مي‌تواند در بيارد:
وقتي زور مي‌زند صداي بچه پلنگ در مي‌آرد
وقتي بدنش را كش و قوس مي‌دهد مثل اسب شيهه مي‌كشد
وقتي سكسكه مي‌كند صداي قورباغه درمي‌آرد

هیچ نظری موجود نیست: