۲۹ خرداد ۱۳۸۵

رويا در بهشت
مي‌گن بهشت و جهنم همين دنياست. قبول دارم. با تمام وجودم چون الان توي بهشتم. نشسته بودم پاي كامپيوتر و سايت‌ها را زير و رو مي‌كردم . اصلا متوجه اومدن رعنا به اتاق نشدم. يكمرنبه ديدم زانوم خيس شد. رعنا لبهاش را چسبانده بود به پام و بوسم مي‌كرد. وقتي از خوشحالي دلم غنج رفت، نتونستم مقاومت كنم و بغلش كردم.( با خودم عهد بسته بودم پشت كامپيوتر بغلش نكنم) دستش را جلو آورد و يك دانه انگور خنك توي دهنم گذاشت. من به بهشت رفتم.

هیچ نظری موجود نیست: