۱۶ شهریور ۱۳۸۵

رعنا و نقاشي

داشتيم با هم رو ي تخته وايت برد نقاشي مي‌كرديم. من يك دايره كشيدم. رعنا دو تا نقطه گذاشت روش و به چشمهاش اشاره كرد و گفت: چش. بعد يك خط كج و كوله كشيد و زبانش را بيرون آورد. يك 8 هم كشيد روي سرش و گفت: مو. بعد دو تا لكه دو طرف دايره ايجاد كرد و تا جا داشت دستش را كرد توي گوشش و گفت: گوووووش.
از اين به بعد هر هفته ساعت 4تا 6 بعد از ظهر پنج شنبه رعنا خانم مي‌روند كلاس نقاشي. به گفته مربي‌اش او كوچكترين دختري است كه تا به حال به اين كلاس رفته.
بهش قول دادم بعد از كلاس ببرمش شن بازي.

هیچ نظری موجود نیست: