۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۸

یک سال پیش.....، حالا......


یک سال پیش در چنین روزی، من اولین شب را در شهر جدید سپری کرده بودم. و امروز، درست یک سال از اون تاریخ می گذره؛ یک سال و یک روز است که من وارد زندگی جدیدم شدم. نه، در واقع ما وارد زندگی جدیدمون شدیم.
و حالا......
یک سال پیش رعنا 11 کیلو وزن داشت و 95 سانتی متر قد، حالا شده 18 کیلو وزن و 109 سانتی متر قد.
یک سال پیش رعنا از سرفه های مزمن و استفراغ هار مکرر، نمی توانست یک فاصله 40 متری را بدود، حالا، من و باباش به گردش نمی رسیم تا بگیریمش.
یک سال پیش وقتی دو تا دونه شن می چسبید به دست های رعنا، زود می گفت: مامان بشور، حالا، هر روز عصر یک کیلو شن فقط از توی کفش هاش خالی می کنیم.
یک سال پیش رعنا به فارسی بلبل زبانی می کرد، حالا رعنا به فارسی و انگلیسی بلبل زبانی می کند.
یک سال پیش صورت رعنا، سفید رنگ پریده بود، حالا، روی بینی اش لکه های قهوه ای آفتاب سوختگی درست شده.
یک سال پیش رعنا در خیابان می ایستاد تا سگ ها دور بشنود، حالا رعنا اصرار دارد که یک حیوان خانگی بخریم.
یک سال پیش، جلیل بعد از روزی 10 ساعت کار سخت در پروژه تلویزیونی، داشت استراحت می کرد، حالا جلیل بعد از روزی 8 ساعت زبان خوندن دنبال فرصت استراحت می گرده.
یک سال پیش همه اش در این فکر بودیم که اگر ایران بودیم چه می کردیم؛ حالا به این فکر می کنیم که برنامه این آخر هفته مان چیه.
یک سال پیش همه چیز برایمان تازگی داشت، حالا، می دانیم که هر چیزی را که لازم داریم، این هفته نشد، هفته دیگر می توانیم بخریم.
یک سال پیش هر آخر هفته به شاپینگ سنتر می رفتیم، حالا هر آخر هفته به اطراف شهر می رویم.
یک سال پیش روزی یک بار به مامانم زنگ می زدم، حالا، هفته ای یک بار به آنها زنگ می زنم.
یک سال پیش ....، حالا.....
یک سال پیش نمی دانستیم تصمیم درستی گرفته ایم یا نه، حالا مطمئنم که تصمیم درستی گرفتیم.
یک سال پیش جلیل نمی دانست چه خواهد شد، حالا جلیل می داند که می خواهد چکار کند.
یک سال پیش.....، حالا......
دستی مهربان در تمام این سال ها من را به جلو رانده است، امیدوارم ، هیچ گاه من را رها نکند.
یک سال بعد از بیرون آمدن از کشوری که در آن متولد شدم، من خوشبختم، چون می دانم روزی به آنجا بازخواهم گشت و کسانی آنجا منتظر من خواهند بود.
یک سال بعد از بیرون آمدن از کشوری که در آن متولد شدم، من خوشبختم، چون حافظه ام فقط شادمانی ها را حفظ می کند.
من خوشبختم چون به دلتنگی برای همه عادت کرده ام.
من خوشبختم چون یاد گرفته ام چگونه فراموش کنم.
من خوشبختم چون....
نوشته شده توسط رویا کریمی مجد

هیچ نظری موجود نیست: