۱۸ تیر ۱۳۸۳

متهم شده ام به طرفداری از شهلا. خانمی زنگ زده به روزنامه و گفته: یک لحظه خود را بگذارید به جای دو پسر لاله. اما کسی پیدا می شود که به این خانم محترم بگوید: یک لحظه خودتان را بگذارید به جای شهلا. زنی محکوم به اعدام که همه زنان جز مرگش نمی خواهندو مردان جز دعوا بر سر تصاحبش دفاعی از او نمی کنند.
وقتی برای دفاع از افسانه نوروزی جمع شدیم، همه مان خاطره ای از مردان هیز خیابانی داشتیم که درک کنیم چه می شود که یک زن چاقو در دست می گیرد تا از خود دفاع کند. عمق کینه هامان از این دسته مردان تا حدی بود که وقتی شنیدیم افسانه آلت تناسلی مرد را نیز برده است، ته دلمان لبخند زدیم و گفتیم حقش بود!! آن روز هیچ کدام خودمان را به جای فرزندان آن مرد قرار ندادیم تا بفهمیم با مرگ او چه بر سر خانواده اش آمده و شاید اعدام افسانه تسکین دردهایشان باشد.
وقتی هزار نامه را در دفاع از کبری امضا کردیم؛ همه مان می دانستیم زبان تند مادر شوهر یعنی چه و خیلی هامان طعم تلخ بی پولی را، حتی برای یک روز چشیده بودیم.
اما امروز که باز بحث اعدام یک زن داغ شده، جز پسران معصوم لاله هیچ چیز نمی بینیم. هیچ کدام عاشق نشده ایم که بدانیم عاشقی یعنی چه و هیچ کدام دل نبسته ایم که بدان دل بستن چه معنی می دهد. همه مان دختران نجیب این سرزمین هسیتیم که حتی یک بار پا از دایره اخلاقیات بیرون نگذاشته ایم و همه مان جز شوهرانمان به هیچ مردی دل نباخته ایم.
شهلا 10 سال از ناصر کوچک تر بود. ناصر برایش خانه، اتومبیل پراید و موبایل گرفت. هر هفته خرج خود و تمام خانواده اش را در کشو میز آرایش می گذاشت و به گفته شهلا: در آن خانه همه چیز بود. از ناز و نوازش تا....
واقعا کدام یک مقصرند. لاله، شهلا یا ناصر؟؟

هیچ نظری موجود نیست: