۰۶ بهمن ۱۳۸۳

سخت شده، درست 34 شب است كه نخوابيدم. امروز از صبح تا همين دو ساعت قبل رعنا در بغلم بود. گويا دل‌دردهاش شروع شده، مدام به خودش مي‌پيچد وغرمي ‌زند. تنها راه درمان هم اين است: در آغوش بگيريد و ارامش كنيد. كمر درد آزارم مي‌دهد و از همه بدتر مشكلات محل كارم اعصابم را به هم مي‌ريزد. دوستاني كه حالا چهره واقعي خودشان را نشان مي‌دهند، كساني كه سال‌ها دم از رفاقت مي‌زدند ولي به محض اين كه اعلام كردم ديگر توان ساپورت كردن آنها را ندارم، چنان چهره واقعي خودشان را نشان دادند كه تمام روزنامه معطل معرفت آنها ماند، واي به حال من! روزگار غريبي است . خوشحالم كه آغوش گرم رعنا هست تا من از نامردمي آنها به صداقت او پناه ببرم.
*
رعنامي‌ترسد، مثل يك آدم بزرگ. از تغيير ارتفاع مي‌ترسدو اين را نشان مي‌دهد. ديشب داشتم او را مي‌شستم، وقتي خواستم حوله را دورش بپيچم متوجه شدم كه با يك دست لباس خودش را چنگ زده و با يك دست لباس من را. چنان محكم به اين دو چسبيده بود كه ناخن‌هايش سفيد شده بود. وقتي با جليل او را حمام مي‌كنيم، جليل با دست چپ سر، گردن و بخشي از پشت او را مي‌گيرد و بقيه تنش را در آب رها مي‌كند. رعنا با دست راستش به موهاي ساعد جليل چنگ مي‌زند و با دست چپش انگشت او را محكم فشار مي‌دهد. دوپايش را هم به دو طرف وان مي‌چسباند تا مطمئن شود كه حايل دارد. وقتي هم براي شستن سرش او را روي ساعدم برمي‌گردانم، دو دستش را از دو طرف به دستم مي‌پيچاند و محكم من را بغل مي‌كند.
اما فقط تغيير ارتفاع نيست كه او را مي‌ترساند. در ميان اسباب‌بازي‌هايش يك زنبوررنگي دارد. چند روز قبل خواستم با آن بازي كند. زنبور را دستم گرفتم و كم كم به رعنا نزديك كردم. در همين زمان برايش شعر هم مي‌خواندم. اما رعنا دستش را جلوي صورتش گرفت و لبهايش را جمع كرد. انگار از زنبور مي‌ترسيد.
*
براي اولين بار رعنا خانم به طور رسمي به جشن تولد دعوت شد. رهاي عزيز كه تولد چهار سالگي‌اش را جشن مي‌گيرد، موقع دعوت او گفت: مامان‌ها ساعت 5 بچه‌ها را ميارن خانه ما و ساعت 9 هم ميان دنبالشون.
وقتي جليل پرسيد: رعنا خيلي كوچولو است، كي از او مراقبت مي‌كند؟ جواب داد: خودم.
*
هيچ وقت فكر نمي‌كردم كه تكنولوژي اين‌قدر در خدمت بچه‌ها باشد. وقتي دكتر گفت بهتر است شير خشك را با قاشق به رعنا بدهم، عزا گرفتم. اما آدرس شركتي را داد تا قاشق مخصوص را از آنجا تهيه كنم. قاشقي پلاستيكي كه به سر شيشه‌اي مخصوص وصل مي‌شود و با فشار دادن دو طرف آن هر مقدار كه بخواهيد شير در آن جاري مي‌شود تا راحت شير را در دهان نوزاد بريزيد. بگذريم كه رعنا خانم فقط دو بار با آن شير خورد و بار سوم وقتي سير شد، دهانش را بست، چشمانش را هم، رويش را هم كرد آن طرف. من ماندم و تكنولوژي گرانقيمت!
تا جايي كه يادم مي‌آيد هميشه براي شستشوي بيني پزشكان آب نمك را توصيه مي‌كنند. براي شستشوي بيني نوزادان هم قطره سرم فيزيولوژي در داروخانه‌ها موجود است. اما براي رعنا اسپري مخصوصي پيدا كردم كه با پاشيدن مايع به اطراف جدار بيني باعث مي‌شود، بيني زودتر باز شود و ديرتر خشك.
امشب وقتي به دنبال پستانك سايز صفر مي‌گشتم، به شيشه‌اي برخوردم كه مخصوص شير خشك براي بچه‌هاي با ريسك دل‌درد بالا بود. سوراخ‌هاي كوچكي در ته اين بطري‌ها تعبيه شده كه هواي اضافي داخل شيشه را بيرون مي‌فرستد و مانع ورود آن به معده كودك و دل‌درد شدن او مي‌شود.
و اما اتفاق جالب اين كه شربت گريپ ميكسچر ايراني با مارك مينو خيلي تاثير گذارتر از مشابه خارجي است!
راستي پستانك‌هاي مارك
mothercare
داراي ظروف مخصوصي است كه مي‌توانيد انها را براي استريل شدن در ماكروفر قرار دهيد.
*
من شرمنده‌ام. هنوز فرصت نكردم براي گذاشتن عكس رعنا به سايتي كه دوستان آدرس دادند سر بزنم.

هیچ نظری موجود نیست: