آخرش مجبور شدم از بخش پايش رشد بيمارستان آتيه وقت بگيرم و رعنا را ببرم اونجا. تمام استقلال رعنا از بين رفته بود و او مدام به من ميچسبيد. حاضر نميشد در خيابانهاي شلوغ از بغل من پايين بياد و البته شبها هم بغل جليل ميخوابيد. خانم روانشناس، وقتي اين ماجرارا برايش تعريف كردم گفت: رعنا دچار بزرگترين بحران دوران زندگيش شده، مصيبت دوري از مادر. بايد با خداحافظي مفصل از او دور ميشدي، مدام با او تلفني حرف ميزدي و كلي عكس و فيلم از خودت در اطراف خونه ميگذاشتي. ساكنان خانه هم بايد هر روز عطر تو را در خانه ميزدند تا رعنا دوري از تو را احساس نكند. و حالا، تنها را درمان، تحمل و محبت است.
يك نكته در صحبتهاي خانم امينزاده خيلي جالب بود: مردم فكر ميكنند هر چه بچه بيشتر به مادر بچسبد، بيشتر او را دوست دارد، در صورتيكه اين حركت يعني كمبود وسيع محبت.
۱ نظر:
رويا خانم بچه ها که جاي خود دارن اين آقا پيشي ما وقتي 4 ماهش بود من يک سفر 2 ماهه رفتم ايران...تا قبلش همش به من چسبيده بود و عين همه گربه ها خودش رو برام لوس ميکرد و شبها ميخواست روي بالشت من بخوابه..اما وقتي از سفر اومدم ديگه حتي نميذاشت نازش کنم... دکترش ميگه که گربه تون دچار کمبود محبت شده و با هات قهر کرده بايد اينقدر نازش رو بخري تا دوباره بتونه بهت اعتماد کنه
:D
ارسال یک نظر