۱۰ آبان ۱۳۸۵

فروپاشی


رعنای من،
وقتی تازه یاد گرفتم
چطور به او شیر بدهم

همه ساختارهای ذهنم به هم ریخته است. کار جدیدی را شروع کرده ام که به خاطر آن مطالعه در مورد بچه ها را خیلی جدی تر پی می گیرم. و این مطالعات دارد همه تفکرم نسبت به رعنا و برنامه هایم را تغییر می دهد. تا به حال فکر می کردم بزرگترین هدیه من به رعنا عشق بی دریغ و بدون بازگشت است. نزدیک دو سال برای او همه کار کردم. نگذاشتم که کمترین کمبودی داشته باشد. اما حالا می خوانم که:
بچه ها نمی توانند شکیبایی و خشنودی را فرا گیرند اگر هر چیزی که می خواهند در همان زمان نیاز به آنها داده شود.
بچه ها نمی توانند عفو و بخشش را بیاموزند اگر کسی نباشد که او را ببخشند.
بچه ها نمی توانند عیب های خود را بپذیرند اگر تمام اطرافیان شان بدون عیب و نقص باشند.
بچه ها نمی توانند شیوه همکاری را بیاموزند اگر همه چیز بر وفق مرادشان باشد.
بچه ها نمی توانند خلاق باشند اگر همه کارها را برایشان انجام دهیم.
بچه ها نمی توانند محبت و احترام را بیاموزند و بپذیرند مگر آن که ناراحتی و از دست دادن را لمس کنند.
بچه ها نمی توانند شجاعت و امیدواری را فرا بگیرند بی آن که در زندگی سختی بکشند.
بچه ها نمی توانند پشتکار و قدرت را یاد بگیرند اگر همه چیز برایشان آسان باشد.
بچه ها نمی توانند انتقاد از خود را بیاموزند مگر آن که سختی اشتباه و شکست را لمس کنند.
بچه ها نمی توانند اعتماد به نفس و غرور به جا را فرا بگیرند مگر آن که موانع و مشکلات زندگی را از سر راه بردارند.
بچه ها نمی توانند متکی به خود بودن را بیاموزند اگر تنهایی و طرد شدن را تجربه نکنند.
بچه ها نمی توانند راه خود را تشخیص دهند اگر همیشه همه چیز در دسترس شان باشد.

کاش می شد به گذشته برگشت. زمانی فکر می کردم بزرگترین اشتباه من در مورد رعنا سفت پیچاندن سر شیشه شیر او بود. زمانی که فقط 1200 گرم وزن داشت، دکتر دستور داد برای وزن گرفتن سریع تر به او شیر خشک بدهم. اما من که تا به حال هیچ نوزادی در اطرافم شیر خشک نخورده بود، نمی دانستم هر چه سر شیشه سفت ار باشد، شیر کمتر از آن خارج می شود. برای همین رعنا بعد از خوردن کمتر از 30 سی سی شیشه را پس می زد، آنقدر که سخت از آن شیر می آمد.تا من یاد گرفتم که چگونه سر شیشه را ببندم، دو ماه گذشته بود و من همیشه حسرت دو ماهی را می خوردم که رعنا به سختی شیر خورده بود.اما حالا، خیلی از به خیال خودم از جان
گذشتگی هایم زیر سوال رفته است. کاش می شد به گذشته بازگشت.
پی نوشت: این هم خیلی جالب است:
زنان مجرد در مسافرت به دبی ممکن است با مشکلاتی مواجه شوند. به دستور شيخ محمد، عکس مردانی که برای زنان ايجاد مزاحمت کنند، در روزنامه های محلی چاپ می شود. به زنان مجرد توصيه می شود از پوشيدن لباسهای تنگ و چسبان خودداری کنند و از اقامت در بعضی از هتل های کم ستاره در برخی از نقاط شهر بپرهيزند و از حضور در سواحل عمومی در ساعات خلوت روز يا شب اجتناب کنند. در صورت برخورد با هر گونه مزاحمتی، فورا پليس را در جريان قرار دهند.

هیچ نظری موجود نیست: