۱۴ فروردین ۱۳۸۶

دنياي ما؛ دنياي آنها

امروز داشتم با استاد حرف مي‌زدم كه بحث كشيد به آمستردام و بهشتي كه براي مردان زميني ساخته اند. زناني كه هر يك، يك تاريخ را پشت سر دارند و آن جا چه ارزان خود را مي‌فروشند. استاد از تاريخ و عظمت آن حرف مي‌زد و من به فيلمي كه به عنوان يك پورنوگرافي پرفروش ايراني ديده بودم فكر مي‌كردم. سه زن، در برابر دوربيني كه به تلويزيون وصل بود، انگار خود را كشف مي‌كردند. ناديده هاي خود را مي‌ديدند. مي‌ديدند كه عشوه فروشي يعني چه، به دنبال زيبايي هايي بودند كه از زبان مشتريانشان شنيده بودند و حالا مي‌خواستند خود مشتري باشند. فيلم 10 دقيقه اي تمام نشده بود كه من از زور حالت تهوع به دستشويي رفتم.
با خود چه كرده ايم؟ يكي آن سوي دنيا بهشتي مي‌سازد كه انديشمندان را به بررسي تاريخي روسپيگري وا مي‌دارد و ما فيلمي را مي‌خريم كه تهوع آور است و البته خوب مي‌فروشد. با خود چه كرده ايم ما؟
*******
از صبح روز سيزده شروع شده بود. داستان هاي دروغ سيزده يكي بعد از ديگري مي‌رسيد: گوگوش برگشته ايران، ابراهيم نبوي ايران است، امريكا با دو جنگنده به ايران حمله كرده و ده ها داستان ديگر. ديروز گذشت و خوب، قصه ها هم فراموش شد. صبح با عجله به سر قراري مي‌رفتم كه موبايلم زنگ زد و دوستي احوال پرسيد . گفت: وبلاگت فيلتر شد؟ من حيران كه: نه. تا ديشب درست كار مي‌كرد. آدرس را با من چك كرد و گفت: خوب، اين آدرس فيلتر شده و من كلي خوشحال شدم كه: بابا ما هم رفتيم جزء آدم حسابي ها و ديده شديم و كشف شديم و كلي از اين جور مسخره بازي ها.
آخه برادر، شما هم؟ مگر من طفلك چه كرده بودم كه احساسات من را به بازي گرفتيد و من را در توهم سياسي بودن و مهم بودن فرو برديد. آقا به خدا اين جور شوخي ها آخر و عاقبت ندارد. تا قبر آ ‌آ ‌آ

۲ نظر:

ناشناس گفت...

آدرس شما چند روزی است که فیلتر شده و من با اینترنت شماره ده رقمی نتوانستم صفحه را ببینم این اینترنتی که الان باهاش صفحه تونو باز کردم اینترنت خاصیه که باهاش اورکات رو هم می تونم ببینم .

آلوچه خانوم

ناشناس گفت...

من كه وبلاگتو دارم. اين كه فيلتر نشده.