۱۷ آذر ۱۳۸۱

دوشنبه هجدهم اذر1381 ساعت00:15
داره حالم از خودم به هم مي خوره.مدتها بود كه اين حالت را نداشتم.يك احساس تلخ و گزنده زن بودن.وقتي قبل از اينكه يك روزنامه نگار يا يك ادم اهل تفكر باشي به تو به چشم
يك زن نگاه كنند.وقتي قبل از اينكه از نوع نگاه تو يا شيوه تحليلت بپرسند از اين مي پرسند كه مجردي يا متاهل؟وقتي ترسيده و نگران ازجايى فرار مي كني سه طبقه راه را دنبالت بدوند وبگويند شما هر چقدر حقوق بخواهيد به شما مي دهيم.وقتي چشمهاي دريده وارد حريم خصوصي تو مي شوند.......
قراره درباره مردان خياباني گزارش بنويسم.مردهايى كه توي خيابان توي تاكسي توي فروشگاهها توي شركتها با نگاهشان بالبخندشان زنها را كالايى مي بينند كه فقط براي مصرف شخصي انها طراحي شده.نظر شما چيه؟؟اگر كسي مي خواهد كه در اين مورد با هم حرف بزنيم من استقبال مي كنم.

هیچ نظری موجود نیست: