۰۶ فروردین ۱۳۸۳

برگشتم. نزدیک 3 ساعت در خیابان راه رفتم. هوای تمیز، مردم آرام، خیابانهای بدون ترافیک، فروشگاههای پر از جنس، مردم شاد با جیب های پراز پول. اما با تمام این ها از خودم بدم می اید. از چیزهایی که شنیدم، رفته بودم تا با دو نفر از زنان فعال ایرانی در فرانسه در مورد وضعیت زنان در این کشور مصاحبه کنم. آنها درباره زنی حرف زدند که با دست شکسته به انجمن آمده بود. از زنی گفتند که به پلیس شکایت نمی کرد چون اگر شوهرش را می بردند، زبان فرانسه بلد نبود تا گلیم خود را از آب بیرون بکشد.
امروز دلم گرفت

هیچ نظری موجود نیست: