۱۸ اسفند ۱۳۸۳

رعنا همه زندگي من است. مقدار شيرش در هر وعده به 90 سي سي رسيده و فاصله هر دو وعده از 5/1 ساعت به 4 ساعت افزايش پيدا كرده، سايز لباس 52 براش تنگ است و لباس 56 اندازه اش شده.
ديشب خانم براي اولين بار رفتند كافه و براي اين كه از ديگران عقب نمانند سفارش شير دادند! خاله سيما هم برايشان سنگ تمام گذاشتند. البته تمام مشتري‌هاي كافه هم كلي قربان صدقه‌شان رفتند و با خانم عكس يادگاري گرفتند. ايشان هم براي تشكر از خاله سيما وقتي به خانه آمديم براي اولين بار براي خاله سيما آغون يا آقون كردند.( آغون يا آقون همان خنده همراه با اصواتي شبيه حرف زدن است كه نوزادان ادا مي كنند) و البته من و جليل و خاله سيما برايش غش كرديم.
سه روز پيش براي رعنا خانم كالسكه و كرير خريديم. چون خانم مرز 3 كيلو را مدتها قبل پشت سرگذاشتند و ديگر در ساكشان جا نمي‌شدند. همين‌طور كه مشغول بررسي انواع مختلف كالسكه بوديم و آنها را از نظر وزن و ايمني چك مي‌كرديم، من تاب كوچكي را كنار فروشگاه ديدم و رعنا را روي آن گذاشتم.چند دقيقه‌اي آرام با وسايل بازي آن بازي مي‌كرد. من و جليل غرق در خريد بوديم كه ديديم فروشنده‌ها جمع شده‌اند و دارند قربان صدقه رعنا مي‌روند. رعنا خوابش برده بود. همين باعث شد كه بابا جليل تاب را ( البته با تخفيف قابل توجهي ) بخرد. حالا خانم هر شب روي تاب خود دراز مي‌كشند، بازي مي‌كنند و كارتون تماشا مي‌كنند.
*
ديشب رعنا سرهمي صورتي پوشيده بود، كلاه صورتي بر سر داشت و براي گرماي بيشتر او را داخل كيسه خواب صورتي‌اش گذاشته بودم. وقتي مي‌خواستيم به كافه برويم، پتوي صورتي‌اش را دورش پيچيدم و بغلش كردم، البته كمي‌ عذاب وجدان داشتم كه چطور با اين انتخاب رنگ زنانگي را به رخ همه مي‌كشم. اما وقتي در كافه يكي از مشتري‌ها پرسيد: جنسيت اين موجود كوچولو چيه؟ خشكم زد. در آستانه روز زن، تمام محاسباتم به هم ريخت. اصلا كي‌مي‌گه رنگ صورتي دخترانه است و رنگ آبي پسرانه؟؟؟؟
*
طلا خانم( اين اسمي است كه من رعنا را صدا مي‌زنم) بدجوري نسبت به باباش عكس‌‌العمل نشان مي‌دهد. به محض شنيدن صداش دنبالش مي‌گردد و وقتي پيداش مي‌كند چشم از او بر‌نمي‌دارد. وقتي گريه مي‌كند يا نق مي‌زند فقط كافي است باباش او را بغل كند، يك‌مرتبه ساكت مي‌شود و البته بيشتر از هر كسي به باباش مي‌خندد. با تمام اينها جليل به شدت به من حسوديش مي‌شود. چون رعنا من را مي‌خورد. اصلا مهم نيست كه سير است يا گرسنه، شير خورده يانه. كافيست دهانش با بدن من تماس پيدا كند، شروع مي‌كند به ليسيدن. وقتي دارم بادگلويش را مي‌گيرم اگر سرش روي دستم باشد دستم را مي‌ليسد و اگر كنار گردنم باشد، گردنم را. و البته هر روز هزار جنگولك بازي در مي‌آورد تا توي بغلم بخوابد.

هیچ نظری موجود نیست: